روز به باد سپردن آرزوها رسید. روزی که آرش وار اندیشههامان را با آرزوی سربلندی سرزمین مان ایران پرواز دهیم. 9 روز پیش در تیرایزد و تیرماه به شادی جشن تیرگان دستبندهای هفت رنگ تیر و باد را به دستهایمان بستیم تا از یاد نبریم دلاوری آرش را. تا از یاد نبریم تیر رهایی ایران را که پس از نه روز بر تنهی درخت گردویی نشست و به آرزوی ایرانیان رنگ شادی بخشید. امروز روز باد ایزد در گاهشمار زرتشتی است.
برپایهی آیین امروز باید تیر آرزوهایمان را همچون آرش به دستان باد بسپاریم. دستبند تیر و باد که جشن تیرگان بر دستان خود بستیم، نمادی از آرزوهای رنگارنگ برای هر ایرانی است. فردا بر فراز بلندی میایستیم و از ایزد باد میخواهیم که تیر خواستههایمان را یاری کند تا به هدف آرزوهایمان بنشین، آنچنان که آرش شیواتیر را یاری داد. اما آرش آرزویی برای خود نداشت. آرزوی آرش برای ایران زمین بود. او جانش را در تیر گذاشت و رها کرد. نه برای خود که برای رهایی مردم سرزمینش از گرسنگی از جنگ و ناآرامی، رهانید. آرش هر چه خواست و آرزو کرد برای ایران بود از اینرو ایزد باد یاریاش داد و نُه روز تیرش را دواند تا مرز ایران جایی شود که در خیال توران نگنجد. بیگمان ما هم باید آرزوهایمان آرشوار برای ایران باشد. آرزوی سرافرازی ایران، آرزوی سرسبزی و آبادانی ایران، آرزوی افزونی داشتههای نیک، آرزوی گسترش راستی و همهی آرزوهای نیک برای همهی انسانها. آری آرشوار تنها برای خودمان نباشیم. آرشوار دربرابر ناراستیها بایستیم و آرشوار جان خود را در راه آزادی و آبادی میهن فدا کنیم. امروز روز سپردن تیرها به باد است. امروز به یاد آرش بر بلندیها میرویم و آنگونه که او تیر آزادی ایران را به دستان باد سپرد ما نیز دستبندهای تیر و باد را از دستهایمان باز میکنیم و با آرزوی آزادی و رهایی ایران از دشواریها، به باد میسپاریم و هم آوا با هم، مانند گذشتگانمان میخوانیم:
تیر برو باد بیا /غم برو شادی بیا /محنت برو روزی بیا /خوشه مرواری بیا
